پرنسس رانیا

الان ساعت حدود ٨ بعد از ظهره رانیا خانم خوابیده . خیلی وقت به وبلاگش سرنزدم چون بیشتر عکسهاش رو تو فیسبوک میگذاشتم الان خوشحالم که دوباره برگشتم دلم برای دنیای شیرین اینجا تنگ شده بود. رانیا الان اعضای بدنش رو خوب می شناسه:دست ، پا،دماغ ودهن و گوش و مو وچشم... همه میگن فوق العاده شیطونه! تو همه کارها هم دخالت می کنه یک شخصیتی پیدا کرده برای خودش! مثلا میگه فلان پیرهن رو می پوشم یا فلان کفش رو و من گاهی مجبور میشم بعضی از لباس کفشهاش رو قایم کنم که انتخاب محدود تری داشته باشه. همه دندوناش در نیومدن الان نیش هاش دارن در میان وخیلی اذیته...

این روزها مامانی مشغول آی پدی که تازه خریده هستش متاسفانه چون این روزها سرعت نت خیلی کم شده خیلی نمی تونه ازش استفاده کنه. تو با انگشتای قشنگت خوب بلدی باهاش بازی کنی فدات شم فعلا که بشتر به درد خودت  می خوره فدات شم. امروز هم اینقدر کنار تلویزیون خوب می رقصیدی که بابا هی صدام می زد که بیام رقصتو ببینم منم فیلمتو گرفتم جیگرم. دوست دارم پرنسس کوچولوی من